توهم
گاهی وقتاهمینجوری الکی یهومیزنم زیرگریه واونقد زارمیزنم که کم کم خودم هم ازشنیدن هق هق هام حالم به یم میخوره!همیشه ی خدایه بغض نترکیده ته گلوم دارم که گاه وبی گاه هوس ترکیدن به سرش میزنه لعنتی بدجور داغونم کرده بااینکه تازه رفتم توی بیست سال ولی عجیب پیرم کرده مردخوبیه خیلی دوستم داره واسم هیچی توزندگی کم نذاشته من هم که نگوعاشقشم!خداوکیلی میمیرم واسش ازبس که دوستش دارم یه تارموشوبه دنیانمیدم فقط فکراینکه یه روزبهم خیانت بکنه عذابم میده ودلیل گریه های بی بهانم شده
نظرات شما عزیزان: