گل نازم
نگاهت رابه هر خیابان گرده هرزه ندوز حیف نیست معصومیت چشمانت راچنین منظره ی آلوده ای به گندبکشد!بگذارنگاهت فقط وفقط ازآن من باشد پاکی چشمان من به خوبی میداند که چگونه مراقب مع صومیتت باشد!گل قشنگ من!شاهزاده ی باوقارم غرورت راحفظ کن ونگذار از عرش پاکی به فرش گناه کشیده شوی
فرشته
نفسم ببخش که همش بهت مشکوکم،ببخش که بهت تهمت های ناروامیزنم ومعصومیتت روزیر سوال میبرم!منوببخش که راجع بهت فکرای ناجور میکنم،توقشنگترین فرشتون ای هستی که خداواسه آرامش قلب من برزمین نازل کرد!ازاینجاتاخودخدادوستت دارم بیشترازاوچه که فکرشوبکنی
خدایاخودت مراقب فرشته ی من باش
خدایاعشقم رااز من نگیر!دیشب خوابای بدی دیدم ،وقتی بیدارشدم انگارتموم دنیاروبهم دادن صورت عشقم روبوسیدم ودوباره خوابیدم وای خدا بذار همچین چیزی روفقط توی خواب ببینم
فانوس
شده تاحالا ازیه مسیربری که وقتی برسی نیمه ی راه بفهمی اه دل غافل این هم راه اومدی!ولی مسیرت اونی نیست که فکرشومیکردی:اونوقته که ناامیدی سراسروجودت روفرامیگیره ونه راه پیش میمونه ونه راه پس!خدافانوس اینجورموقع هاست!فقط کافیه مسیرت روعوض کنی وبه خودش توکل کنی وبه راهت ادامه بدی
حسرت
تاحالا دقت کردید ما آدما قدریه چیز رو وقتی میدونیم که اردستش میدیم!و اونوقته که زانوی غم بغل میگیریم و هرپنج دقیقه یکباریه آه سزد سرمیدیم وآب دهنمون روقورت میدیم وتاوقتی موهامون عین دندونامون سفیدمیشه به این افسوس خوردنای الکی ادامه میدیم، بیایدیادمون بمنه امروزهمون گذشته ایه که اگه قدرشو ندونیم فرداحسرتش رومیخوریم
بانی
روزی میرسد که اشکهایم اقیانوسی
میشوندبه پهنای آسمان وآن هنگام سیل غصه هایم هرچه راکه سرراهش باشد متلاشی خواهدکرد!آنروز به این نیاندیش که چه به سرت می آید اندکی تأمل کن ،
.
.
.
.
.بیادبیاورکه بانی این سیل تویی!
منتظرطوفان خون دلهایم باش
سکوت
سکوت که میکنی انگار دنیاروی سرم خراب میشود!دلم میخواهدصدای آرامش بخشت هرثانیه درفضای خانه طنین اندازباشد دادبزن فحش بده،فزیادبزن اماهرگز سکوت نکن!عشق من سکوتت ویرانم میکند
پنجره
غروب که میشود دلم سخت میگیرد،آنگاه کنارپنجره مینشینم وسرخی غروب رامینگرم توکه باشی خیالم ازبابت گلدانهای لب طاقچه راحت است،یادت میماندکه گلهابدون آب میمیرند اگه روزی من نبودم یادت بماندگلدانهابجزآب خورشیدهم میخواهند،آزادی میخواهند خاک وریشه میخواهند!گلهاغروب که میشود دلشان میگیرد 1
توهم
گاهی وقتاهمینجوری الکی یهومیزنم زیرگریه واونقد زارمیزنم که کم کم خودم هم ازشنیدن هق هق هام حالم به یم میخوره!همیشه ی خدایه بغض نترکیده ته گلوم دارم که گاه وبی گاه هوس ترکیدن به سرش میزنه لعنتی بدجور داغونم کرده بااینکه تازه رفتم توی بیست سال ولی عجیب پیرم کرده مردخوبیه خیلی دوستم داره واسم هیچی توزندگی کم نذاشته من هم که نگوعاشقشم!خداوکیلی میمیرم واسش ازبس که دوستش دارم یه تارموشوبه دنیانمیدم فقط فکراینکه یه روزبهم خیانت بکنه عذابم میده ودلیل گریه های بی بهانم شده