پنجره
غروب که میشود دلم سخت میگیرد،آنگاه کنارپنجره مینشینم وسرخی غروب رامینگرم توکه باشی خیالم ازبابت گلدانهای لب طاقچه راحت است،یادت میماندکه گلهابدون آب میمیرند اگه روزی من نبودم یادت بماندگلدانهابجزآب خورشیدهم میخواهند،آزادی میخواهند خاک وریشه میخواهند!گلهاغروب که میشود دلشان میگیرد 1
نظرات شما عزیزان: