دستت سوخت
دیشب خونه ی پدرشوهرم بودیم من رفتم چایی بیارم که آنیساهم اومد دنبالم نفهمیدم چی شدکه دوتادستایی آنیسارفت تو قابلمه ی شیری که تازه جوشیده بودسریع بردم دستاشوگرفتم زیر شیرآب به خودم اومدم دیدم همه ریختن توآشپزخونه دایی فرشادهم اونجابود خلاصه اباحسابی من وعمه هارودعواکرد الان دور مچ چپت که النگو هات توش بودتاول زده
دوچیز
موقع خسته شدن به دوچيزفكركن ،آنهايي كه منتظرشكست توهستن تابه توبخندن وآنهايي كه منتظرپيروزي توهستن تاباتوبخندن...